{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
براي ثمربخش كردن رهبري، رهبر بايد ديگر همكاران با نفوذ گروه را با خود از نردبان نفوذ بالا ببرد
بدون عشق به مردم نمي توان آنها را رهبري كرد.
كاركنان كاري ندارند كه رهبر به چه ميزان آگاه است، مگر اينكه مطمئن باشند رهبر به فكر آنها است. رهبري از قلب آغاز مي شود نه از مغز.
رئيس، عيب و ايراد را سرزنش مي كند، رهبر آن را برطرف مي كند
رئيس مي گويد "من"، رهبر مي گويد "ما"
رئيس ترويج دهنده ترس است، رهبر تشويق كننده شور و دلبستگي به كار است
رئيس متكي به قدرت رسمي است، رهبر متكي به خيرخواهي است.
رئيس، كاركنان را وادار به كار مي كند، رهبر آنها را راهنمايي مي كند
وقتي انسان با ديگران به گونه اي ثمربخش ارتباط برقرار كند، شناسايي به وجود مي آيد و اين شناسايي به نوبه خود منجر به نفوذ مي شود.
آن كس كه مدعي رهبري است، اما پيرو ندارد، آبروي خود مي برد و زحمت ما مي دارد
در سازمان هاي داوطلبانه نمي توان پيروان را به زور وادار به همكاري كرد. اگر رهبر نفوذ نداشته باشد، كسي خواسته هايش را پاسخ نمي دهد
در دنياي كسب و كار، ابزار رهبري حقوق و درآمد است. بيشتر پيروان وقتي پاي گذران زندگي به ميان مي آيد، از رهبر خود به خوبي پيروي مي كنند.
براي آگاهي از توان رهبري فرد، بهترين روش اين است كه از او بخواهيم تغيير مثبتي ايجاد كند. مديران توانايي حفظ سمت و سوي حركت را دارند، اما از تغيير دادن عاجزند
تفاوت اصلي بين رهبري و مديريت اين است كه رهبران با استفاده از نفوذ خويش ديگران را به پيروي وامي دارند، اما كار اصلي مديران، حفظ سيستم ها و فرايندها است.
رهبري چيزي جز داشتن قدرت نفوذ و اثرگذاري بر ديگران نيست
قدرت حقيقي رهبري را نمي توان به كسي بخشيد. قدرت فقط و فقط نتيجه نفوذ شخصي است
براي ثمربخش كردن رهبري، رهبر بايد ديگر همكاران با نفوذ گروه را با خود از نردبان نفوذ بالا ببرد
بدون عشق به مردم نمي توان آنها را رهبري كرد.
كاركنان كاري ندارند كه رهبر به چه ميزان آگاه است، مگر اينكه مطمئن باشند رهبر به فكر آنها است. رهبري از قلب آغاز مي شود نه از مغز.
رئيس، عيب و ايراد را سرزنش مي كند، رهبر آن را برطرف مي كند
رئيس مي گويد "من"، رهبر مي گويد "ما"
رئيس ترويج دهنده ترس است، رهبر تشويق كننده شور و دلبستگي به كار است
رئيس متكي به قدرت رسمي است، رهبر متكي به خيرخواهي است.
رئيس، كاركنان را وادار به كار مي كند، رهبر آنها را راهنمايي مي كند
وقتي انسان با ديگران به گونه اي ثمربخش ارتباط برقرار كند، شناسايي به وجود مي آيد و اين شناسايي به نوبه خود منجر به نفوذ مي شود.
آن كس كه مدعي رهبري است، اما پيرو ندارد، آبروي خود مي برد و زحمت ما مي دارد
در سازمان هاي داوطلبانه نمي توان پيروان را به زور وادار به همكاري كرد. اگر رهبر نفوذ نداشته باشد، كسي خواسته هايش را پاسخ نمي دهد
در دنياي كسب و كار، ابزار رهبري حقوق و درآمد است. بيشتر پيروان وقتي پاي گذران زندگي به ميان مي آيد، از رهبر خود به خوبي پيروي مي كنند.
براي آگاهي از توان رهبري فرد، بهترين روش اين است كه از او بخواهيم تغيير مثبتي ايجاد كند. مديران توانايي حفظ سمت و سوي حركت را دارند، اما از تغيير دادن عاجزند
تفاوت اصلي بين رهبري و مديريت اين است كه رهبران با استفاده از نفوذ خويش ديگران را به پيروي وامي دارند، اما كار اصلي مديران، حفظ سيستم ها و فرايندها است.
رهبري چيزي جز داشتن قدرت نفوذ و اثرگذاري بر ديگران نيست
قدرت حقيقي رهبري را نمي توان به كسي بخشيد. قدرت فقط و فقط نتيجه نفوذ شخصي است
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}